نامه ی سربسته، به؛ طاهر زهیر والی ولایت بامیان
نامه ی سربسته، به؛ طاهر زهیر والی ولایت بامیان
به قلم امین آرمان - هرات
درود به شما آقای زهیر! امید که سلامت و سربلند باشید و در بامیان گل بکارید، ما هم هم بتوانیم با افتخار، پس از پایان کار، کارنامه ی شما را درخشان بنویسیم.
به این دلیل نامه را سربسته فرستادم که وضعیت امنیتی در شاهراه های کشور خوب نیست، سردی زمستان دربامیان هم رشحه ی قلم را یخ می بندد و برق هم نیست، ترسیدم که نامه ام در میدان وردک یا دره ی غوربند به گروگان گرفته شود یا هم از سر سرمای شدید یخ بزند، پس این نامه خلاف معمول و سنت نامه نگاری"نامه ی سرگشاده"، سربسته تقدیم شما باد و امید دارم که دوستانه و صمیمانه بخوانید.
از این جا شروع می کنم؛
کم کم سخن از والی شدن شما در بامیان و مخالفت نمایندگان مردم بامیان درمجلس نمایندگان، ضد حکم ریاست جمهوری را شنیده بودم، روزی اسحاق جویا زنگی زد برایم که پیش شمابیاییم، این اولین بار بود که با شما در مورد بامیان صحبت کردیم.
پس از آن که اسحاق جویا صحبت کرد، شما به من گفتید؛ دوست عزیز! شما چه می گویید، من واضیح و صریح به شما گفتم؛ خوش هستم که به حیث یک فرد جوان در بامیان بروید و برای بامیانی های محروم و ستمکشیده کار کنید اما این بار "ولایت شما" بسیار متفاوت است، با دوره های حبیبه سرابی و غلامعلی وحدت. دوره ی سرابی فرصت طلایی بود که باید کار می شد اما کاری نشد که هیچ، بلکه فرصت ها یکسره ازدست رفت و کار سرابی هم با گرفتن عکس های یادگاری در کنار کودکان و زنان مغاره نشین و روستایی به پایان رسید و همین طور دوره ی کوتاه آقای وحدت هم با شعار "انقلاب سبز"پایان یافت.
امروز که می بینیم و من نو چشم پرسشگر باز کرده ام، هیچ اثری ملموسی از کار این دو والی در بامیان را با دستان نرم و مهربانم لمس نمی توانم، در سیستم آموزشی، گندی افتاده است که هر چند بی نتیجه در کانکور داریم از بامیان هستند و شهر بامیان هم به بازارچه ای می ماند که گویی دولت هیچ از آن خبر نبوده است.
جان سخنان من و جویا این بود که ما همکاری و همراهی ات می کنیم که در بامیان بروی، کار کنی، جوانان را به حیث نیروی فعال و فکر نو در کنارت بداری، ما می خواهیم همان طوری که بامیان ولایت امن و متفاوت است و مردمش در همکاری با دولت و مدنیتپروری پیشینه ی خوبی دارد، شما هم متفاوت و بهتر از دیگران کار کنید، که منظور ما از متفاوت کار کردن شما، همانا تطبیق قانون، شفافیت در کار، صداقت با مردم، زدودن فساد اداری، انکشاف در بامیان و جذب بودیجه ی کافی برای بامیان و ازین دست کار هاست، کار هایی که دیگران نکرده اند، فساد را همه می فهمیم، از گردن هم بالاتر رسیده است و قانون هم در هیچ جایی به خوبی تطبیق نمی شود، مردم در هر کجای این خاک رنج می کشند اما دستی برای نجات شان دراز نمی شود.
گفتم؛ ما همین طوری که می توانیم همکارت باشیم، درصورت کمکاری و بی تفاوتی در برابر مردم، منتقدت هستیم و پرسشگری هم یاد داریم، در دوره ی حبیبه سرابی پدرم بود که آن وقت مردم نو از جنگ آزاد شده بود و نانخوردن به آرامی را شکر می کرد، دیگر از حق های شهروندی و انسانی خود خبری نبود اما امروز من و همردیفانم قد راست کرده ایم و یاد گرفته ایم که چه چیزی باید از دولت بخواهیم، مسوولیت دولت در برابر ما و مردم و مسوولیت ما در برابر دولت و مردم چیست.
تمام گفته های ما را تایید کردی و وقتی خواستیم، از دفترت براییم ما را به آغوشت گرفتی و دست ما را با مهربانی فشردی، در دیدار دومی قرار بر این شد که در برابر نمایندگان آگاهانه و بدون خشونت ادبی و رفتاری، بنویسیم و کار کنیم، ما همکار شدیم و برای بامیان و بامیانی ها، تا آمدن شما در بامیان مبارزه کردیم، من در بامیان آمدم، یازده روز در آن جا ماندم، نمایندگان خیمه زدند و از خیمه به حیث، چادر دفاعی ضد زهیر استفاده می کردند، شما را هم چنان بد وصف و تعریف می کردند که خودت می فهمی. روزی در هوتل شاهی نشست خبری برگزار کردند، من همراه ابراهیم یوسفی رفتم، نمایندگان یکسره می گفتند زهیر به معنای آینده ی بد و بی ثبات در بامیان خواهد بود و بامیانی ها را به دو دستگی می برد، البته ادبیات شان این گونه نبود.
من که هیچ قناعت نکرده بودم و نسبت به شما دید مثبت داشتم و نمایندگانی که هیچ گاهی صدای ما نبوده اند را مقبول نمی دیدم، بحثی پیش کردم، پرسیدم که به جای بدگویی چرا دلیل های مقبول ندارند که سر انجام عبدالرحمن شهیدانی گفت؛ او جوان! بس است و نشست را برای تو برگزار نکرده ایم بلکه دیگران هم گپ دارند.
وقتی در دانشگاه و دربین دانشجویان می رفتم، از برکت نمایندگان تصویر بدی از شما در ذهن جوانان و مردم کشیده شده بود.
سر انجام شما در دفتر خود بر سر چوکی نشستید و با تمام معنا والی ولایت ما شدید، مردم، از هر جای به دیدن شما میامدند، برای تان مبارکباد می گفتند و تعارف می کردند، شبی که یک تیم آمده بودند شما را ابغه"کاکا"می گفتند من هم بودم و راستش از تحفه آوردن مردم برای شما هیچ خوشم نیامد و سخت برایم آزار دهنده بود، اما این ها تقصیر شما نیست.
چرا من این نامه را نوشتم؟
من نسبت به آینده ی بامیان نگران هستم، می ترسم که با تمام معنا مرکزی برای خوشگذارانی و تفریح همه روزه بدل شود، تا حال هم برنامه های فرهنگی و جشن گرفتن ها صرف برای یکی دو روز خوشگذرانی بوده است، که این برنامه ها باید زین پس به هدف بدل شود و در وضعیت مردم تغییر بیاید.
و همان طوری که گفته بودم همکارت هستیم، به حیث یک دانشجوی و شهروند بامیان، خواست هایی دارم که برای همگان، می خواهم.
آقای زهیر! می فهمم که شما نماینده ی دولتی هستید که بیش ۸۰درصد مردم از آن ناراضی هست، به هیچ یک از وعده هایش هم کاری نکرده است، از سوی دیگر برای ولایت بامیان هم بودیجه ی کافی که توقع مردم پوره شود، اختصاص داده نشده است، دولت مرکزی با بامیان سلیقوی برخورد می کند، فرصت های از دست رفته در بامیان دیگر قابل جبران نیست.
آیا چگونه می توانید، بامیانی ها را از خود راضی نگه دارید؟
آیا می توانید به گفته ها و وعده های خود پایبند بمانید و کار کنید؟
اگر مردم ناراضی شود، فکر نمی کنید که شما هم مثل سیما جوینده از سمت خود کنار بروید؟
مردم می خواهد برتمام نکته های مسوولیت خود کار کنید و هیچ گاهی بی تفاوت نباشید، مردم هم مستحق و هم شایان دسترسی به حق های شهروندی خود هست.
تحفه آوردن مردم هم می تواند، دو دست داشته باشد؛ اول، خوشی مردم از والی شدن شما، که این خود، به معنای خواستن کار از شماست. دوم به معنای ایجاد و استحکام رابطه با شماست که این هم می طلبد شما باید جدی و متعهد باشید و کار کنید، ورنه باید به خواسته های بی جای هر کس و کسان متملق پاسخ بدهید.
تا جایی که تا اکنون از کار های شما خبر هستم، دربرابر فساد اداری جدی و متعهد هستید، رییس پیشین معارف"رضا ادا" در توقیف به سر می برد، باید همین طور تمام فاسدان و مافیاها را در چنگ قانون بسپارید.
در بخش آموزش و پرورش و تحصیلات عالی هم به طور جدی باید کار شود، دانشگاه بامیان تا اکنون چندان دستاوردی نداشته است، فساد به شدت و اوجش جریان دارد، شماری از دختران به جای این که دانشجوی باشند برای استادان خود، دوست دختر شان هستند، هیچ دانشجویی در دانشگاه بامیان ندیدم که از دوستی با کتاب و قدرت قلم خبر باشد.
بخشی از دانشجویان باروحیه ی بسیار ضعیف هستند، به حدی که پس از برامدن از دانشگاه خود را تعریف نمی توانند، علتش هم فساد و تبعیض منطقوی در دانشگاه هست. وضعیت دانشجویان درکل بسیار نا مناسب است و امکان های درسی و زیستی ندارند.
قوماندان امنیت، در شروع کارش به لت و کوب کردن مردم بی گناه پرداخته بود، که مردم نمی تواند، استبداد را قبول کند.
نوشتن همه ی مشکل ها درین نامه جای ندارد، شما می فهمید که مردم در چه وضعیتی به سرمی برند.
مطمیین هستم اگر با مردم باشید، در دل مردم می نشینید و مردم از شما حمایت می کند، حمایت و تشویق از کار های رسانه ای، مدنی-فرهنگی، ورزشی، بهبود توریزم، جذب بودیجه به طور مستقیم از سفارت های کشور های بیرونی و شنیدن صدای مردم، باعث محبوبیت شما می شود.
برخی به این دید می بینند که شما نماینده ی تام حزب وحدت هستید و بیشتر برای حزب کار می کنید، اما دید من این هست، کار صادقانه برای مردم و شفافیت در اداره و سیاست، خودش کار بزرگیست برای حزب که جایگاهش دربین مردم دیگر هم خوب می شود.
در کل ما خواستار کار برای مردم هستیم، از دولت حمایت می کنیم و برای بهبودی وضعیت همدست دولت هستیم و پرسش های ما را هم شماجدی بگیرید.
مردم به شدت منتظر است که پیشانی باز دولت را ببیند.
البته منظور اینست که تا اکنون فرصت ها سوخته است که وضعیت بد امروز میراث دیروز و بی تفاوتی و خیانت های مسوولان دیروز است.
به عبارت خودت،"دوست عزیز!" درود به شما و مرا موفقیت تان آرزوست.
امین آرمان
هرات
۱۳۹۴/۱۱/۲۱
دوستان! من دوست دارم که دیدگاه شخصی خودم را و اگر دوستانم علاقمند باشد تا یادداشت های شان را از این دریچه کوچک به شما نمایش داده شود این فضاء مطابق اصولی اخلاق دیدگاه و نظریات شان به نشر می سپارد و درحقیقت این فضاء برای آموختن و تمرین برایم است تا بتوانم خود را در نقد و نظری شما خوبان عزیز دریابم. و از طرف دیگر باور ها و عقاید ذهنی ام را با شما شریک سازم در کل این فضاء برای درد دل ناگفته صدای ناشنیده و با حفظ حرمت بر دیگران تنظیم گردید است. پس باورها و اندیشه های تان محکم به زندان نکنید!